در سازعاشقانِ تو،ازمن ترانههاست
آیینه فرهنگ عامه آذربایجان
27شهریور 1367، ادبیات کشورمان و فرهنگ آذربایجان مردی را از دست داد که از بزرگترین سرمایهها بود.
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، از نامآوران شعر معاصر ایران به شمار میرفت که فقدانش تاکنون جایگزینی نداشته است. این معنی بویژه در ادبیات عامه و فولکلور آذربایجان و ترکزبانان مصداق پیدا میکند. گستره نام شهریار تا آن سوی مرزهای کشور رفت و بسیاری از ترکزبانان با منظومه «حیدربابایه سلام» او زندگی کردند و آرزوهای خود و کودکیهایشان را در آن دیدند.
برخی منتقدان و حتی طرفداران شهریار با عنایت به قوت و قدرت زبانی و تصویرگری حیدربابایه سلام، گفتهاند اگر شهریار جز این منظومه، شعر دیگری هم نمیسرود، شهریار شده بود و همین مقام را داشت؛ اما آنچه این منظومه را از دیگر آثار شهریار چه در زبان ترکی و چه فارسی متمایز میکند، اشارات و کنایات عجیبی است که به فرهنگ و باورهای مردم آذربایجان دارد؛ چه آنها که در قلمرو جغرافیایی آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل زندگی میکنند، چه مردمی که دارای این زبان و فرهنگ هستند و در نقطه دیگری به سر میبرند.
این مطلب به مناسبت بیست و یکمین سالگرد درگذشت شهریار تهیه شده و نگاهی دارد به عمق فولکلوریک منظومه جاودانه حیدربابایه سلام.
فرهنگعامه هر ملتی حاصل تفکر و تجارب نانوشته گذشتگانشان است که با پیشینهای نامشخص، سینه به سینه و به طور شفاهی به حیات و تکامل خود ادامه میدهد و تمامی ابعاد زندگی عامه مردم را اعم از مادی و معنوی در بر میگیرد. ازجمله منابعی که میتوان برای شناخت فرهنگ عامه اقوام مختلف سود جست، ادبیات (منثور و منظوم) آن قوم است؛ چراکه ادبیات هر سرزمینی، آیینه تمامنمایی است که بوضوح شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن محدوده خاص و ساکنانش را مینمایاند. به تعبیری دیگر تاریخ، فرهنگ و جنبههای مختلف زندگی هر قومی را میتوان در ادبیات آن قوم جستجو کرد. همچنان که دوبانول، ادبیات را بیان حال جامعه میداند و هنری مورلی نیز ادبیات را زندگینامه ملت معرفی میکند.
کشور ما ایران، در طول تاریخ ادبی خود، همواره شاهد خلق آثار ارزشمندی بوده که حامل مطالب مفیدی در حوزه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم در برهههای مختلف زمانی است و نکته جالب این آثار از آن جهت است که مولفان برخی از آنها اگر چه به معنای واقعی، محقق مردمشناس و تالیفاتشان نیز با هدف مردمشناسی نبوده، ولی نوشتههایشان، اطلاعات موثق و ارزندهای درخصوص فرهنگ عامه اقوام مختلف برای خواننده در بر دارد. از سوی دیگر، این گونه آثار برای کشوری مثل ایران که اقوام و خرده فرهنگهای بسیاری را در خود جای داده از جایگاه برجستهای برخوردار است، چراکه میتوان بازتاب فرهنگ و زندگی هر یک از آنها را در ادبیاتشان بوضوح یافت.
یکی از ادبیات مکتوبی که به علت داشتن ویژگی فولکلوریک، مستعد مطالعات گسترده در زمینه فرهنگ عامه است، منظومه آذری حیدربابایه سلام استاد شهریار است.
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار از بزرگان شعر و ادب فارسی و آذری و خالق علی ای همای رحمت، هذیان دل، افسانه شب، حیدربابایه سلام، سهندیه و دهها سروده نغز و ناب دیگر است؛ ولی منظومه حیدربابایه سلام که نمادی از عشق شهریار به فرهنگ و مردم آذربایجان است معروفترین و شگفتانگیزترین آنها به شمار میرود. تا آنجا که استاد شهریار، شهرت پرآوازه خود را تا حد زیادی مدیون این شاهکار میداند و در بندی از این منظومه با شکستهنفسی خاصی میگوید:
... سنده، یاخشی سیمرغ ائتدین مگسی / سانکی قاناد وئردین یئله، نسیمه / هر طرفدن سس وئردیلر سسیمه
... سیمرغ شد به یمن تو این ناتوان مگس /گویی نسیم از نفست بال و پر گرفت / پاسخ به نعرههای خود این شیر نر گرفت (ترجمه: کریم مشروطهچی)
حیدربابایه سلام، مشتمل بر 125بند و در 2بخش حیدربابایه سلام اول (76بند اول) و حیدربابایه سلام دوم (49بند آخر) به ترتیب در سالهای 1332و 1345سروده شده است. این منظومه، خاطرات دوران کودکی شاعر را که در روستا سپری شده با همان صفای روستایی و با زبانی ساده، رسا و در حد اعجاز بازگو میکند، بهگونهای که به تصدیق صاحبنظران، هیچ شاعری در هیچ زبانی و زمانی، خاطرات دوران کودکی خود را بدین روشنی و شیوایی به مسلک نظم نکشیده و با تاکید بر ویژگیهای حیات فردی و اجتماعی مردم روستا و فرهنگ و ادب عامه، شاهکاری بدین زیبایی نیافریده است.
در این منظومه، شهریار با مانوسترین و لطیفترین کلمات و اصطلاحات، کانون گرم خانواده، زندگی ساده و بیتکلف آذربایجان، روح مهماننواز و غریبدوستی، مراسم عروسی و عزا، چاوش و کر وفر زوار کربلا، شبنشینیها، بازیهای کودکان روستایی، صلح و صفای حاکم در محیط آرام و دوستداشتنی روستا و زیبایی و جلوههای طبیعت روستایی را به طرز ماهرانهای به تصویر کشیده است.
در یک کلام، حیدربابا ریشه در حیات آذربایجان دارد و بند بند آن با بند بند پیکر اجتماع، تاریخ و فرهنگ ملت آذربایجان گره خورده و پیوند یافته است و از نظر محتوا، موضوعات ذیل را شامل میشود:
1) اعتقاد و باورهای دینی که ریشه در انتصاب ایشان به خاندان مقدس سادات و رشد در محیطی کاملا مذهبی دارد. وی در این قلمرو، گاه خاطرات خود را از برگزاری مراسم مذهبی ازجمله بدرقه زائران کربلا، مناجات روحانی روستا و... یادآور میشود و گاهی با پند و اندرز، مردم را به دوری از وسوسه شیطان فرا میخواند یا با ابراز نگرانی و انتقاد نسبت به کمرنگ شدن جنبههای مذهبی زندگی مردم، آنها را به تلاش برای احیای ارزشهای دینی دعوت میکند:
بند 13:
گؤز یاشینا باخان اوًلسا، قان آخماز
انسان اوًلان خنجر بئلینه تاخماز
آمما حئییف کوًر توتدوغون بوراخماز
بهشتیمیز جهنم اوًلماقدادیر!
ذیحجهمیز محرم اوًلماقدادیر
ترجمه:
بر اشک چشم خلق اگر باشد التفات
رنگین ز خون نمیشود این چهره حیات
خنجر نبندد آن که اصیل است و پاکذات
ما را بهشت، رنگ جهنم گرفته است
ذیحجهمان هوای محرم گرفته است
2)توصیف خارقالعاده طبیعت و زیباییهای آن که محتوا و زیبایی مضاعفی به منظومه بخشیده است.
بند 40:
قاری ننه اوزاداندا ایشینی،
گون بولوتدا ایرری تشینی،
قورد قوجالیب، چکدیرنده دیشینی...
ترجمه:
زال فلک چو قوس قزح آورد پدید
نخ ریسد آفتاب ز ابر و مه سفید
دندان چو ریخت گرگ ستم پیشه و پلید...
3)تاکید بر ارزشهای اخلاقی و مطرح کردن مسائل و معضلات اجتماعی
گوز یاشینا باخان اولسا، قان آخماز
(بر اشک چشم خلق، اگر باشد التفات/ رنگین ز خون نمیشود این چهره حیات) (بند 13)
یا
بند 102:
کتدی گلین کیمی دنیانی بزهر
ئوز عورتی یاماق یاماقا دوزهر
اینه بزهر خلقی، اوزی لوت گزهر
ایندی دهوار چارشابلاری آلباقدی!
اوشاقلارین قیش پاچاسی چیلپاقدی!
ترجمه:
دهقان، چو نوعروس بیاراید این جهان
زن، وصله روی وصله زند بهر دیهقان
چون سوزن است: لُخت و تنآرای دیگران
چادر شب زنان، همه کهنه است و کمبهاست
هر کودک برهنه، به یک گوشهای رهاست.
4)آداب و رسوم و فرهنگ عامه مردم آذربایجان که بیشترین حجم منظومه را به خود اختصاص میدهد. مواردی همچون مراسم عروسی، نوروز، چهارشنبهسوری، عزاداری حسینی، چاوشخوانی، بازیها، ادبیات شفاهی و... .
ازجمله مراسمی که شاعر با مرور خاطرات کودکیاش از آن به شیرینی یاد میکند، برخی از آداب و رسوم جشن عروسی (طوی(4)) است که آشنای تمامی مردم آذربایجان است.
بند 25:
حیدربابا، کندین تویون توتاندا،
قیز گلینلر حنا، پیلته ساتاندا،
بیک، گلینه دامنان آلما آتاندا،
منیم ده او قیزلاروندا گوزوم وار،
عاشیقلارین سازلاریندا سوزوم وار
ترجمه:
داماد و رسم عقد که یک سیب سرخفام
سازد نثار پای عروس از فراز بام
وان سو، حنا فتیلهفروشانِ خوشخرام
چشمم هنوز، در پی آن نازدانههاست
در ساز «عاشقانِ» تو، از من ترانههاست
شاعر در خصوص رسم آمده در این بند، اینگونه شرح میدهد که دختران جوان و نوعروسان در جشن عروسی، یک دسته فتیله و یک کاسه حنا را که یکی علامت روشنایی و دیگری علامت شادی بود، در سینی میگذاشتند و دور میگرداندند و هریک از مدعوین یک رشته فتیله و مقداری از حنا برمیداشت و به جای آن، پولی در سینی میگذاشت و در نهایت پولها به عنوان مزد آرایش عروس به مشاطه داده میشد.
این رسم، نمونهای از تعاون، همیاری و همکاری حاکم در جوامع سنتی است که در قالب جشن نمود مییابد. در تمامی جوامع، این همیاریها به بهانههای مختلفی پا به عرصه ظهور میگذارد. هر کس به نوعی یاری میرساند؛ چرا که میداند خود نیز روزی به این همیاریها نیاز پیدا میکند. شیوههای مختلف همیاری از دیرباز در جامعه ایران بویژه در روستاها متداول بوده و به گمان تحولات بسیار، هنوز هم در میان بسیاری از اقوام چون لر، عرب، کرد، ترکمن، ترک و بلوچ، مساعدت و همیاریهای بسیاری تحت عناوین یاوری، دستمردی، شیرواره، همپیمانی، بجاری، باجی و منگیر وجود دارد.
امروزه نیز در بین آذربایجانیان نمونههای فراوانی از این همیاریها دیده میشود و حتی گاهی برخی از این همیاریها مکتوب میشود تا در موقعیت مناسب به تناسب، جبران و ادای دین شود و ظهور اینگونه همیاریها و مشارکتها در مراسم ازدواج تاییدکننده این ادعاست که «ازدواج به عنوان یک مناسک گذار، دارای کارکرد تقویت کننده حس همبستگی اجتماعی است.»
علاوه بر آن، در این بند به رسم دیگری که در گذشته در مراسم عروسی زادگاه شاعر رایج بوده، اشاره شده است. این رسم با آمدن عروس به خانه داماد انجام میشد. به این شکل که داماد به اتفاق ساقدوش و سولدوش به پشت بام میرفت و از آنجا سیبی را که از چند جا تیغش زده بودند، با قوّت تمام، به زیر پای عروس پرتاب میکرد، بهطوری که زمین بخورد و داغون شود. فلسفه آن را اینگونه توضیح میدهند که سیب علامت «سیری است و داغان شدنش به این معناست که سیری را از میان برداشتیم و هرگز از یکدیگر سیر نخواهیم شد.»
سیب سیری است، بار نامردیبِه، به دستم بده، اگر مردی رسم پرتاب کردن سیب، به شکل دیگری نیز مرسوم بوده است. به این صورت که داماد از پشت بام، سیب سرخی را در میان میهمانان پرتاب میکرد. هر کس سیب را میگرفت، انعامی به وی میدادند و آن را نشانه بختگشایی میدانستند.
ساقدوشsgh doush //(ساق: راست)+ دوش و سولدوش sol doush //(سؤل: چپ) + دوش، که در پاراگراف بالا به آن اشاره شد،
از عناصر مهم جشن عروسی آذربایجانیهاست. ساقدوش و سولدوش 2تن از نزدیکان مجرد (دوست و فامیل) داماد و عروس هستند که با شروع سور و ساط عروسی، عروس و داماد را در طول مراسم و در تمامی کارها همراهی میکنند و در شب حنابندان بعد از رد و بدل کردن خنچههای حنا و در مراسم شمع دادن به دست عروس و داماد، ساقدوش و سولدوش در حالی که شمع روشنی در دستشان است، دوش به دوش عروس و داماد، در سمت راست و چپ آنها میایستند. امروزه این مساله نیز مانند بسیاری از آداب و رسوم دیگر کمرنگ شده و فقط در مراسم شمع روشن کردن، دختران و پسران مجرد حاضر در جشن عروسی به نوبت، در کنار عروس و داماد ساقدوش و سولدوش میایستند. علت مجرد بودن افراد انتخابی را شگون داشتن آن برای بختگشایی عنوان میکنند! البته در برخی مناطق مانند زنجان، یکی را مجرد و دیگری را متاهل انتخاب میکنند و دلیل آن را اینگونه توضیح میدهند که عروس و داماد در جشن عروسی شان، در انتهای مجردی و ابتدای تاهل قرار دارند و عروسی مرحله گذاری است از مجردی به تاهل!آمنه حسنزاده
تنظیم:بخش ادبیات تبیان